به قدر یک دهان. به اندازۀ یک دهن. دهانی: زان زنخدان یک دهن حلوای سیب گر دهد می دارم از جان بهترش. میرزا صادق دستغیب (از آنندراج). تا لب مشکل گشایت یک دهن خندیده است نیشکر بی عقده روید از شکرزار دلم. سالک یزدی (از آنندراج). لاف برابری به دهان تو گر زند خندد به غنچه مرغ چمن یک دهن بلند. شفیع اثر (از آنندراج). ، هر چیز قلیل. (آنندراج)
به قدر یک دهان. به اندازۀ یک دهن. دهانی: زان زنخدان یک دهن حلوای سیب گر دهد می دارم از جان بهترش. میرزا صادق دستغیب (از آنندراج). تا لب مشکل گشایت یک دهن خندیده است نیشکر بی عقده روید از شکرزار دلم. سالک یزدی (از آنندراج). لاف برابری به دهان تو گر زند خندد به غنچه مرغ چمن یک دهن بلند. شفیع اثر (از آنندراج). ، هر چیز قلیل. (آنندراج)
جنبان شدن چیزی که استواری آن ضرورت دارد. - لق شدن کمر، خون از زن بیش از عادت دفع شدن و غیره. - لق شدن یا بودن تخم مرغ، به علت کهنگی و دیر ماندن آن حالتی در آن پیدا آمدن که گاه جنبانیدن محتوی آن با آوازی از سوئی به سوئی شود. رجوع به لق و به لغ شود. - لق شدن یا بودن دندان یا میخ در جای خود، جنبان و متحرک بودن
جنبان شدن چیزی که استواری آن ضرورت دارد. - لق شدن کمر، خون از زن بیش از عادت دفع شدن و غیره. - لق شدن یا بودن تخم مرغ، به علت کهنگی و دیر ماندن آن حالتی در آن پیدا آمدن که گاه جنبانیدن محتوی آن با آوازی از سوئی به سوئی شود. رجوع به لق و به لغ شود. - لق شدن یا بودن دندان یا میخ در جای خود، جنبان و متحرک بودن