جدول جو
جدول جو

معنی لق دهن - جستجوی لغت در جدول جو

لق دهن
خبرکش، فضول
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لقیدن
تصویر لقیدن
لق شدن، جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب دهن
تصویر آب دهن
آب دهان، آب لزج که از دهان انسان یا حیوان خارج می شود، بزاق، تف، تفو، خیو، خدو، بفج
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ دَ هََ)
به قدر یک دهان. به اندازۀ یک دهن. دهانی:
زان زنخدان یک دهن حلوای سیب
گر دهد می دارم از جان بهترش.
میرزا صادق دستغیب (از آنندراج).
تا لب مشکل گشایت یک دهن خندیده است
نیشکر بی عقده روید از شکرزار دلم.
سالک یزدی (از آنندراج).
لاف برابری به دهان تو گر زند
خندد به غنچه مرغ چمن یک دهن بلند.
شفیع اثر (از آنندراج).
، هر چیز قلیل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
جنبان شدن چیزی که استواری آن ضرورت دارد.
- لق شدن کمر، خون از زن بیش از عادت دفع شدن و غیره.
- لق شدن یا بودن تخم مرغ، به علت کهنگی و دیر ماندن آن حالتی در آن پیدا آمدن که گاه جنبانیدن محتوی آن با آوازی از سوئی به سوئی شود. رجوع به لق و به لغ شود.
- لق شدن یا بودن دندان یا میخ در جای خود، جنبان و متحرک بودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از لقیده
تصویر لقیده
شل و نا استوار شده در جای خود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد دهن
تصویر بد دهن
فحش دهنده نا سزا گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
جنبان شدن چیزی که استواری آن ضرورت دارد، بعلت کهنگی و دیرماندن آن حالتی در آن پیدا آمدن که گاه جنبانیدن محتوی آن با آوازی از سوئی بسوئی شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیق دان
تصویر لیق دان
زکابدان آمه (دوات)
فرهنگ لغت هوشیار
آب دهان (بهمه معانی) یاآب دهن پس دادن، آب دهن بسیار خارج کردن بی اختیار آب دهن بیرون ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لق شدن
تصویر لق شدن
((لَ. شُ دَ))
شل شدن، نااستوار شدن
فرهنگ فارسی معین
بزاق، تف، خدو، خیو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
بلا فمٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
Inarticulate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
inarticulé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بیجاگو، لوده گو
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
inarticulado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
অস্পষ্ট
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
невнятный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
unartikuliert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
невиразний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
niewyraźny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
不清楚的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
inarticulado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
بے زبان
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
isiyojulikana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
inarticolato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
belirsiz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
불분명한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
不明瞭な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
לא ברור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
अस्पष्ट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
tidak jelas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
พูดไม่ชัด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
onduidelijk
دیکشنری فارسی به هلندی